ﺷﺒﻲ ﺳﻠﻄﺎﻥ محمود ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻭ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ؛ ﺑﻪ ﺭئيس ﻣﺤﺎﻓﻈﺎﻧﺶ ﮔﻔﺖ: ﺑﯿﺎ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺮﻭﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺣﺎﻝ ﻣﻠﺖ ﺧﺒﺮ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ. ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮔﺸﺖ ﻭ ﮔﺬﺍﺭ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻣﺮﺩﯼ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﺭﺩ می شوند ﻭ ﺍﻋﺘﻨﺎﯾﯽ به ﺍﻭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ، ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮ ﺷﺪﻧﺪ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﻣﺮﺩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﺪﺗﯽ ﻧﯿﺰ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺍﻭ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ، ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺴﺪ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﺪﻧﺪ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: ﭼﺮﺍ…
بیشتر بخوانیدگنجینه کهن
هزار و یک شب.. کتابی متفاوت
کتاب هزار و یک شب مجموعهای از داستانهای افسانهای قدیمی هندی، ایرانی و عربی است که به زبانهای متعددی منتشر شدهاست. این کتاب از مشهورترین کتابهای است که به چندین زبان حتی اردو ترجمه شده است.
بیشتر بخوانیدکتابی که پادشاهان در جستجویش بودند..
حكایت خرِ بیدل و گوش آوردهاند كه شیری بود و او را گَر برآمده بود و چنان قوت از او ساقط شده كه از حركت باز ماند و نشاط و شكار فروگذاشت و در خدمت او روباهی بود.
بیشتر بخوانیدداستانهای آموزنده از زمان های کهن
مسلمانان با احتیاط.. جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت: بین شما کسی هست که مسلمان باشد ؟همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکم فرما شد، بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت: آری من مسلمانم.جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا… پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند! جوان با اشاره… به گله…
بیشتر بخوانیدکتابی که پادشاهان در جستجویش بودند..
مردی هر روز صبح به صحرا می رفت، هیزم جمع می کرد و برای فروش به شهر می برد. زندگی ساده اش از همین راه می گذشت. تنها بود و همین روزی اندک بی نیازش می کرد.
بیشتر بخوانیدزندگی داستا یوسکی (یا یوفسکی)
فیودور میخاییلوویچ داستایوسکی (۱۸۲۱ –۱۸۸۱) نویسندهٔ روسی است. ویژگی منحصر به فرد آثار وی بررسی زوایای روانی شخصیتهای داستان هایش است. اکثر داستانهای وی همچون شخصیت خودش سرگذشت مردمی است؛ متمرد و بیمار.
بیشتر بخوانیدآن كس كه مصیبت دید، قدر عافیت را مى داند.. داستانی آموزنده از گلستان سعدی
پادشاهى با نوكرش در كشتى نشست تا سفر كند، از آنجا كه آن نوكر نخستین بار بود كه دریا را مى دید و تا آن وقت رنجهاى دریانوردى را ندیده بود، از ترس به گریه و زارى و لرزه افتاد و بى تابى كرد، هرچه او را دلدارى دادند آرام نگرفت.
بیشتر بخوانیدکتابی که پادشاهان در جستجویش بودند..
آوردهاند كه مرغ ماهیخواری بر لب آبی خانه داشت و همیشه به اندازی نیاز خود، از آب ماهی میگرفت. روزگار او خوش میگذشت تا اینكه پیری و ناتوانی به او روی آورد و از شكار باز ماند.
بیشتر بخوانیدکتابی که پادشاهان در جستجویش بودند..
داستان کبک و خرگوش آوردهاند که دوراجی(:کبک انجیر) در جنگلی لانه داشت. پس از چند روزی که به لانهی خود بر نگشت،
بیشتر بخوانیددزد و شاعر … داستانی از گلستان سعدی
شاعری پیش امیر دزدان رفت و ثنایی بر او بگفت. فرمود تا جامه ازو برکنند و از ده به در کنند. مسکین، برهنه به سرما همی رفت…
بیشتر بخوانیدنظریه ابن خلدون (۸۰۰ سال قبل) در مورد ملت سازی..
عبدالرحمن ابن خلدون (۸۰۸-۷۳۲ قمری) عالم مسلمان، سیاستمدار، جامعه شناس، انسانشناس، تاریخنگار، فقیه و فیلسوف بود.
بیشتر بخوانیدکتابی که پادشاهان در جستجویش بودند..
نتیجه زود قضاوت کردن… داستان دو کبوتر بودند در گوشه صحرایی با خوشحالی زندگی می کردند. در فصل بهار، وقتی که باران زیاد می بارید، کبوتر ماده به کبوتر نر گفت:
بیشتر بخوانیددو شاهزاده در مصر بودند.. داستانی از گلستان سعدی
دو شاهزاده در مصر بودند، یکی علم اندوخت و دیگری مال اندوخت. عاقبة الامر آن یکی علّامه عصر گشت و این یکی سلطان مصر شد.
بیشتر بخوانیدکاروانی در یونان بزدند و .. داستان آموزنده از گلستان سعدی
کاروانی در یونان بزدند و نعمت بی قیاس [ثروت بی اندازه] ببردند. بازرگانان گریه و زاری کردند و خدا و پیمبر شفیع آوردند اما فایده نکرد.
بیشتر بخوانیدلقمان حکیم که بود؟
همیشه نام لقمان حکیم را میشنویم و اندرزهایش را نقل میکنیم، اما لقمان حکیم که بوده است؟
بیشتر بخوانیدنتیجه بدکاری، بدی است: داستان پند آموز سعدی
با طایفه بازرگان بکشتی در نشسته بودم زورقی [کشتی کوچک] در پی ما غرق شد. دو برادر بگردابی در افتادند. یکی از بزرگان گفت
بیشتر بخوانیدیکی از حکما پسر را نهی همی کرد از بسیار خوردن که سیری
حکایت یکی از حکما پسر را نهی همی کرد از بسیار خوردن که سیری مردم را رنجور کند. گفت: ای پدر گرسنگی خلق را بکشد، نشنیده ای که
بیشتر بخوانیدکتابی که پادشاهان در جستجویش بودند (قسمت سوم)
.. بازگرد و یک هفته به استراحت بپرداز. برزویه نیز بازگشت و در جوار پادشاه به استراحت پرداخت تا خستگی راه و انجام این کار رنج آور از تنش بیرون رود. چون یک هفته گذشت،
بیشتر بخوانیدکتابی که پادشاهان در جستجویش بودند (قسمت دوم)
کتابی که پادشاهان در جستجویش بودند (قسمت دوم) مرد هندی در پاسخ گفت: درست است اگر چه تو رازت را از من پنهان کردی اما من خیلی وقت پیش به آن پی برده بودم. چون تو میلی برای بازگو کردن آن نداشتی و من هم نمیخواستم خللی در دوستی ما بوجود آورم من هم آنرا فاش نکردم. اما اکنون که خودت خواستار آن هستی که رازت را فاش کنی بتو میگویم برای چه به اینجا…
بیشتر بخوانیدکتابی که پادشاهان در جستجویش بودند..
در یکی از روزهای که انوشیروان عادل مشغول لشکرکشی برای تصاحب سرزمین های اطراف بود به او خبر رساندند که درکتابخانه و گنجینه های سرزمین هند کتابی است که از زبان پرندگان و چهارپایان و حشرات وحیوانات وحشی صحبت میکند، و این کتابی است که
بیشتر بخوانیددابشلیم شاه (پادشاه هندوستان) فردی زورگو و خشن بود. تا این که مردی فرزانه به نام “بیدپا” برای ستمگری های او چاره ای جویید. او به نزد شاه رفت
دابشلیم شاه (پادشاه هندوستان) فردی زورگو و خشن بود. تا این که مردی فرزانه به نام “بیدپا” برای ستمگری های او چاره ای جویید. او به نزد شاه رفت تا
بیشتر بخوانید